حرف دل ما

آخرین مطالب

امکانات وب

بازگشت دوباره

اينبار فك كنم فقط دلم ميخواد واسه دل خودم بنويسم . بعد چند سال .. دوباره سلام . نهم ارديبهشت نود و نه . حرف دل ما...

ما را در سایت حرف دل ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0yas786x1 بازدید : 7 تاريخ : شنبه 6 دی 1399 ساعت: 14:16

:))

دلم ميخواد با مغز فرود بيام تو آينده ي ناشناخته اي كه ازش به حد مرگ ميترسم. حرف دل ما...

ما را در سایت حرف دل ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0yas786x1 بازدید : 9 تاريخ : شنبه 6 دی 1399 ساعت: 14:16

20تیرماه 96

ما را در سایت حرف دل ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0yas786x1 بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 18:20

22 خرداد 96

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

حرف دل ما...

ما را در سایت حرف دل ما دنبال می کنید

برچسب : خرداد, نویسنده : 0yas786x1 بازدید : 9 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:16

میخوام نگم از هر چی که امروز بهم فشار اورد...میخوام بیستم تیرو ثبتش کنم به عنوان یه روز فوق العاده...میخوام از لحظه ای بگم که دیدمش...دیدمش و دلم لرزید مثل همیشه...دیدمشو دلتنگیم هزار برابر شد...میخوام از وقتی بگم که با ذوق بهم سلام کردو بوسیدمش...وااای که حس نازی بود بعد اینهمه وقت...چه ارامش قشنگی داشت لبایی که مماس صورتم شد.چه حال غیر قابل توصیفی بود وقتی نزدیکش شدمو عطرشو کشیدم تو ریه هام و انگار دوباره جووون گرفتم بعد چند ماااه...وقتی عطر یاسش خورد بهم دیوونه شدم...حس کردم تو کتابخونه مدرسه م... جشن قشنگی بود...از بقیه شم چیزی نمیخوام بگم فقط میخوام چیزایی رو بنویسم که وقتی میخونمش خوب شه حرف دل ما...ادامه مطلب

ما را در سایت حرف دل ما دنبال می کنید

برچسب : تیرماه, نویسنده : 0yas786x1 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:16

سه شنبه 27 تیر 96

الهی من فدااای تو بشم که انقدر نازی اخه... وقتی گوشیم زنگ زد فکر کردم بابامه یهو دیدم واااای عشقمه...شوکه شدم اخه خیلی وقته بهم زنگ نمیزد. وقتی گفت کجایی وقتی گفت پنج شیش دقیقه دیگه میام همونجا وایستا اصلا یه حالی شدم که نپرس.. این روزا اروم دوسش دارم...فارغ از هیجان ولی عمیق...مثلا وقتی میام ببوسمش وقتی عطرش میپیچه تو تنم چشمامو میبندم یه نفس میکشم و ذخیره ش میکنم...یه روز داشتم دیوونه بار عطرشو بو میکشیدم تو بغلش..برگشت گفت داری بو میکشی؟ فقط گفتم اوهوم...گفتم اوهوم و منو محکمتر فشار داد تو بغلش... قدم زدن اون دور وبرا...بستنی خوردن باهات...دیدنت وقتی مشغول نوشتنی...خیره شدنت به صورتم با یه حرف دل ما...ادامه مطلب

ما را در سایت حرف دل ما دنبال می کنید

برچسب : شنبه,تیر, نویسنده : 0yas786x1 بازدید : 13 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:16